گروه بینالملل مشرق - آمریکا برای دو هدف اساسی خود در منطقه، یعنی امنیت رژیم صهیونیستی و غارت نفت و ثروت منطقه، همواره با قدرت های نوظهور و یا بزرگ مقابله کرده است.
ویلیام آدام رئیس سازمان امنیت آمریکا در دوران ریاست جمهوری ریگان اعتراف می کند که «امریکا همواره از تروریست حمایت کرده است» و تاریخ گواه خوبی در این زمینه است.
سازمان سیا در دوران جنگ سرد، از جماعت اسلامی در مقابل ژنرال ذوالفقار علی بوتو در پاکستان، از گروهک موسوم به "جنبش 230 سپتامبر" در مقابل سوکارنو از القاعده و طالبان در مقابل اتحاد شوروی حمایت کرده و آنها را ابزاری برای تأمین منافع امریکا قرار داده است.
اکنون نیز تروریسم بخشی از ابزارهای غیرقانونی امریکا برای مقابله با رقبای جهانی و یا منطقه ای امریکاست. داعش را باید آخرین پدیده تکامل یافته از مخلوقات استخباراتی امریکا برای مقابله با قدرت فزاینده ایران در خاورمیانه، تأمین امنیت رژیم صهیونیستی و دیکتاتوری های ارتجاع عرب منطقه و برای اجرای سیاست فرسایش و تنش با روسیه و چین دانست.
یعنی به تعبیر دیگر باید داعش و اتهام نظامی بودن برنامه هسته ای ایران را، دو روی سکه دانست که هر دو برای مهار و مدیریت رفتاری ایران در سیاست خاورمیانه ای امریکا جای دارند. این دو روی سکه، هریک به نحوی به سیاست های آمریکا خدمت میکنند.
فشار و تحریم بر روی برنامه هسته ای ایران و فعال سازی داعش با کارکردهای پیچیده، در خدمت این سیاست ها قرار دارند، تا ایران مقتدر، از شتاب و گستره محدودتری در قدرت هژمونی منطقهای برخوردار شده و از میزان اثرگذاری بر وضعیت رژیم صهیونیستی و یا رژیم های دیکتاتوری عربی بکاهد.
موضوع هسته ای و سناریوهای نخ نمای آن به پایان تاریخ مصرف خود رسیده اند و آمریکا باید آن را به یک دستاورد سیاسی، امنیتی و اقتصادی تبدیل نماید و حتی الامکان، چماق آن را حفظ نماید.
داعش که آخرین محصول و از ترکیب عناصر گوناگون تهیه شده، اگر در یک مدیریت مهار شده، توسط امریکا مورد استفاده قرار نگیرد و آن را در مسیر، «منافع سازی» غربی قرار ندهند، به عنصر نگرانی ابزارهای تولید و حمایت اولیه خود تبدیل می شود.
یعنی امریکا هم به لحاظ ذاتی و درونی در محیط داخلی و خارجی در شرایط افول قرار دارد و هم در برنامه هسته ای ایران با سررسید تاریخ مصرف روبرو شده و امکان حفظ و کارآمدی سیاست های فشار و تحریم را ندارد و هم در پروژه داعش با محدودیت زمان روبروست.
دستپاچگی و سراسیمگی مواضع امریکا و انگلیس، که از یک سو پرونده هسته ای را با بزرگنمایی بن بست ها به ما نشان می دهند و از سوی دیگر با «التماس متکبرانه» از ایران می خواهند تا در ائتلاف مبارزه با داعش قرار گیرد! پیام خاصی را منتقل می کند.
در این تئاتر و نمایش مبارزه با داعش، هزینه، جنگ خونین را باید کشورهای منطقه بپردازند و این زخم را در خود حفظ کنند، چرا که امریکا و انگلیس و ارتجاع از طریق یک جنگ طولانی و فریبکارانه به هدف خود خواهند رسید و رژیم اسرائیل و ارتجاع را با کمترین دغدغه حفظ خواهند کرد و مهم تر از آن اینکه کشورهای منطقه، به ابزار تکمیلی برای تأمین منافع غربی تبدیل می شوند. کامرون با وقاحت این گونه درخواست می کند که ایران باید در حذف بشار اسد در سوریه و سهیم کردن تروریست ها در قدرت، با غرب همکاری کند و در عراق، گام های بیشتری برای استمرار حضور نظامی غرب در عراق بردارد و حامیان تروریسم بعثی را در قدرت حاکمیتی شریک نماید!
اگر کشورهای منطقه چنین نکنند، گزینه های امریکایی و غربی و ارتجاعی، با گشایش روبرو نیست و بیشتر به خودکشی و انتحار شبیه است. چرا که نه امریکا و نه انگلیس و نه رژیم صهیونیستی و نه ارتجاع منطقه ای، هیچیک تاب و توان جنگیدن ندارند و صحنه را واگذار خواهند کرد.
البته این بار، ویروس داعش به جان آنها خواهد افتاد و «سحر بر ساحر» غلبه می کند و پرونده هسته ای هم باید بسته شود.
ویلیام آدام رئیس سازمان امنیت آمریکا در دوران ریاست جمهوری ریگان اعتراف می کند که «امریکا همواره از تروریست حمایت کرده است» و تاریخ گواه خوبی در این زمینه است.
سازمان سیا در دوران جنگ سرد، از جماعت اسلامی در مقابل ژنرال ذوالفقار علی بوتو در پاکستان، از گروهک موسوم به "جنبش 230 سپتامبر" در مقابل سوکارنو از القاعده و طالبان در مقابل اتحاد شوروی حمایت کرده و آنها را ابزاری برای تأمین منافع امریکا قرار داده است.
اکنون نیز تروریسم بخشی از ابزارهای غیرقانونی امریکا برای مقابله با رقبای جهانی و یا منطقه ای امریکاست. داعش را باید آخرین پدیده تکامل یافته از مخلوقات استخباراتی امریکا برای مقابله با قدرت فزاینده ایران در خاورمیانه، تأمین امنیت رژیم صهیونیستی و دیکتاتوری های ارتجاع عرب منطقه و برای اجرای سیاست فرسایش و تنش با روسیه و چین دانست.
یعنی به تعبیر دیگر باید داعش و اتهام نظامی بودن برنامه هسته ای ایران را، دو روی سکه دانست که هر دو برای مهار و مدیریت رفتاری ایران در سیاست خاورمیانه ای امریکا جای دارند. این دو روی سکه، هریک به نحوی به سیاست های آمریکا خدمت میکنند.
فشار و تحریم بر روی برنامه هسته ای ایران و فعال سازی داعش با کارکردهای پیچیده، در خدمت این سیاست ها قرار دارند، تا ایران مقتدر، از شتاب و گستره محدودتری در قدرت هژمونی منطقهای برخوردار شده و از میزان اثرگذاری بر وضعیت رژیم صهیونیستی و یا رژیم های دیکتاتوری عربی بکاهد.
موضوع هسته ای و سناریوهای نخ نمای آن به پایان تاریخ مصرف خود رسیده اند و آمریکا باید آن را به یک دستاورد سیاسی، امنیتی و اقتصادی تبدیل نماید و حتی الامکان، چماق آن را حفظ نماید.
داعش که آخرین محصول و از ترکیب عناصر گوناگون تهیه شده، اگر در یک مدیریت مهار شده، توسط امریکا مورد استفاده قرار نگیرد و آن را در مسیر، «منافع سازی» غربی قرار ندهند، به عنصر نگرانی ابزارهای تولید و حمایت اولیه خود تبدیل می شود.
یعنی امریکا هم به لحاظ ذاتی و درونی در محیط داخلی و خارجی در شرایط افول قرار دارد و هم در برنامه هسته ای ایران با سررسید تاریخ مصرف روبرو شده و امکان حفظ و کارآمدی سیاست های فشار و تحریم را ندارد و هم در پروژه داعش با محدودیت زمان روبروست.
در این تئاتر و نمایش مبارزه با داعش، هزینه، جنگ خونین را باید کشورهای منطقه بپردازند و این زخم را در خود حفظ کنند، چرا که امریکا و انگلیس و ارتجاع از طریق یک جنگ طولانی و فریبکارانه به هدف خود خواهند رسید و رژیم اسرائیل و ارتجاع را با کمترین دغدغه حفظ خواهند کرد و مهم تر از آن اینکه کشورهای منطقه، به ابزار تکمیلی برای تأمین منافع غربی تبدیل می شوند. کامرون با وقاحت این گونه درخواست می کند که ایران باید در حذف بشار اسد در سوریه و سهیم کردن تروریست ها در قدرت، با غرب همکاری کند و در عراق، گام های بیشتری برای استمرار حضور نظامی غرب در عراق بردارد و حامیان تروریسم بعثی را در قدرت حاکمیتی شریک نماید!
البته این بار، ویروس داعش به جان آنها خواهد افتاد و «سحر بر ساحر» غلبه می کند و پرونده هسته ای هم باید بسته شود.